-
91
جمعه 3 فروردین 1397 13:16
متاسفانه یا خوشبختانه من تا زمانی که ننویسم اروم نمیشم... اینکه خواهرت و خونوادت نمیان خونمون اما خودت همسرتو برمیداری و میای نشونه خوبی نیست،میدونم چرا اینکارو کردی خواستی بم بفهمونی که اونی که این وسط باخت من بودم ،من بودم که تو رو از دست دادم اما سخت در اشتباهی،من نباختم،بعد از تو با ادمای بزرگی اشنا شدم ،هدفای...
-
90
یکشنبه 6 اسفند 1396 00:57
من خوشبختم خداجون شکرت
-
89
یکشنبه 6 اسفند 1396 00:44
اگه کسی تو زندگیتونه ، این جمله از نون شبم واجب تره. هر روز به خودتون یادآوریش کنید! " به آدمى که کنارته کلى آدم نرسیدن و تو رسیدى. پس قدرشو بدون و دورش نزن "
-
88
یکشنبه 6 اسفند 1396 00:43
آدمش را که پیدا کردید همه را کنار بزنید و برایش جا باز کنید مغز و قلبتان را از همه چیز خالی کنید و هیچ ترازویی برای مقایسه باقی نگذارید! آنوقت اجازه بدهید اجازه بدهید به چشم هایتان خیره شود اجازه بدهید دستانتان را ببوسد اجازه بدهید هرچقدر که دلش میخواهد،شما را به آغوش بگیرد. اجازه بدهید پشت بند حرف هایتان ذوق...
-
من و بهونه گیریهام
جمعه 20 بهمن 1396 20:22
متاسفانه یا خوشبختانه تا به الان عقلم نتونسته حریف احساسم بشه باهاش درمورد مسائلی که آزارم میداد صحبت کردم ،هر چیزی که تو دلم بود رو بهش گفتم یه کوچولو بینمون بحث پیش اومد اما درنهایت بازم حاضر نشد که این رابطه رو تموم کنیم و خیلی دستوری گفت که یه سری چیزا قابل تغییر نیست و باید همینجوری باهم کنار بیاییم منم توقعاتمو...
-
86
یکشنبه 15 بهمن 1396 00:01
پسر خوبیه اما به درد هم نمیخوریم سرش شلوغه و حسابی رو هدفش تمرکز کرده و سخت داره تلاش میکنه،،،باید شرایطشو درک کنم اما نمیتونم،من محتاج توجهم،خوب یا بد ایشون توجهشون اونقدری که از نظر خودم باید باشه نیست،شاهد تلاشش برای جلب رضایتم هستم اما خب دیگه،،،منم ادمم ،روحم و حسم نیاز به ارضا شدن دارن که این اقا از پسش بر...
-
85
جمعه 13 بهمن 1396 20:48
دنیای دخترانه ی من تصور می کرد تو مثل نوشته هایت به دنبال ساختن عاشقانه های ناب می گردی ... تو دیوانه ی عطر موهایم می شوی و خودت را در کافه ایی که همیشه با من می روی جا می گذاری ! منِ دیوانه خیال می کردم مردی که همه ی عکس هایش با قلم و کاغذ است فراموشی بلد نیست و مثل قهرمان داستان هایش تا آخرین نفس برای معشوقه اش می...
-
84
پنجشنبه 12 بهمن 1396 15:15
چقد امروز دل نازک تر از همیشه شدم انقدر که با دیدن گلای رزی که توی گلخونه پرورش داده میشه و تلوزیونم درحال نشون دادنشونه بغضم میگیره و اشکم سرازیر میشه
-
فریدون مشیری
پنجشنبه 12 بهمن 1396 15:10
یکی را دوست دارم ولی افسوس او هرگز نمیداند نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نمیداند به برگ گل نوشتم من تو را دوست می دارم ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند به مهتاب گفتم ای مهتاب سر راهت به کوی او سلام من رسان و گو تو را من دوست می دارم ولی افسوس چون مهتاب...
-
83
پنجشنبه 12 بهمن 1396 15:07
می دانم نمی دانی چقدر دوستت دارم و چقدر این دوست داشتن همه چیزم را در دست گرفته است می دانم نمی دانی چقدر بی آنکه بدانی می توانم دوستت داشته باشم بی آنکه نگاهت کنم صدایت کنم بی آنکه حتی زنده باشم می دانم نمی دانی تا بحال چقدر دوست داشتنت مرا به کشتن داده است
-
81
پنجشنبه 12 بهمن 1396 15:00
دیشب خواب دیدم حالم بد بود و بیمارستان بودم تو حالت نیمه بیهوشی احساس کردم اومدی نشستی کنارم،دستامو تو دستات گرفتی و وادارم کردی که حرکتشون بدم ،کنار گوشم صحبت میکردی و مانع از بیهوش شدنم میشدی،با دستام بازی میکردی تا از اون حالت خشک بودن بیرون بیان .حضورت در کنارم باعث شده بود بیماریمو فراموش کنم خیلی خوشحال بودم...
-
80
یکشنبه 24 دی 1396 01:52
حالم کنارت خوبه پسر پنج شنبه خوبی رو کنارت گذروندم ،حس خوبی کنارت داشتم تو واقعا خوبی،کاش همیشه انقدر خوب بمونی کاش همونی باشی که قراره باهاش خوشبخت شم همیشه از قرار ملاقاتامون فرار میکردم تا اینکه بلاخره پنج شنبه دلو زدم به دریا و اومدم به دیدنت،،،روز خیلی خوبی بود همونجوری بودی که دوست مشترکمون میگفت،،، دوست داشتم...
-
79
یکشنبه 24 دی 1396 01:19
ای آسمان من که سراسر ستارهای ، تا صبح میشمارت اما ندارمت !
-
78
شنبه 16 دی 1396 19:51
هر سال روز تولدم شمع های بیشتری برایم اشک میریزند. "تولدم مبارک"
-
77
شنبه 16 دی 1396 19:48
اولین باری که حس کردم دوستش دارم رو یادم نمیاد، اما اولین باری که گفت «دوستت دارم » رو فراموش نمیکنم. یه روزایی توی زندگی هست که دیگه بر نمیگرده، یه آدمایی به زندگیت میان که دیگه تکرار نمیشن، یه کسایی از زندگیت میرن که جاشون همیشه خالی میمونه. اگه این شانس رو داشتم که به عقب برگردم، میرفتم به اولین روزی که اسمم...
-
76
جمعه 1 دی 1396 23:24
چه زمستانِ غم انگیز بدی خواهد شد ماه دی باشد و آغوش کسی کم باشد...!
-
75
جمعه 1 دی 1396 21:51
بدهکارند بعضی ها! همان هایی که میدانند با "بودنشان" حالِ یک نفر را میتوانند خوب کنند اما دریغ میکنند خودشان را... باید یک روزی یک جایی جواب گو باشند. جوابگویِ دل هایی که شکستند. پاسخگویِ آدمهایی که صبح تاشب تمام فکروذکرشان این است که یک پیغام از مخاطبی که میخواهند به دستشان برسد! :دریغ" نکنید ازکسی...
-
74
جمعه 1 دی 1396 21:48
در این روزها باید کسی باشد که بی خبر به خانه اش بروی، کسی که بدون دغدغه ای از خانه ی نامرتبش با لبخند به استقبالت بیاید، برایت چای تازه ای دم کند، کنار تنهاییت بنشیند و در سکوت منتظر شنیدن حرف هایت شود، در این روزها باید کسی باشد که دستی روی شانه ی تنهاییت بنشاند کسی که روزهای بارانی نگرانت شود که چترت را جا نگذاری که...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 دی 1396 21:38
یک شب خواهم رفت بی خبر قبل از آمدنت تا بدانی دیر رسیدن چندان با نرسیدن متفاوت نیست ! یک شب میروم میدانم روزى عاشقانه سراغم را خواهی گرفت روزی که دیگر دیر است دیر . .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 آبان 1396 22:20
شاید نوشته های امشبم تکراری باشه اما چه کنم که بزرگترین هم و غمم همینه چه کنم که زندگیه کلیشه ای رو دوست ندارم،چه کنم که دوست ندارم زندگیم مثل زندگیه اقوام پدریم بشه دلم نمیخواد بوی قرمه سبزی بدم،،،حالم از کارهای تکراری بهم میخوره،اینکه صب تا شب مشغول شست و شو اشپزی و بچه بزرگ کردن باشم ،حالمو بد میکنه روحم کنارم...
-
71
جمعه 21 مهر 1396 17:16
جلوی آیینه موهایم را شانه کنم... روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه نگاهت کنم و بگویم دیدی گفتم میان... لبخند بزنی... بگویی:چقدر قشنگ شدی یاد وقتهایی بیفتم که جوان بودم... ناراحت شوم که پیر شدم...زشت شدم و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم و من مثل بیست سالگی ذوق کنم... بروم سر بزنم به قیمه...
-
70
سهشنبه 11 مهر 1396 13:35
دلتنگی... آدم را به خیابان می کشد، دلتنگم... و مردم نمی فهمند... قدم زدن،گاهی... از گریه کردن هم غم انگیزتر است!!!
-
69
پنجشنبه 6 مهر 1396 20:52
دو راهیه حال بهم زنیه از ی طرف میل اپلای و مهاجرت روز به روز تشدید میشه و یک لحظه هم ولم نمیکنه از طرف دیگه غم و غصه تنهایی مادر داره به جنون میکشونه منو بابا هم که اخلاق درست و حسابی نداره،از بستر بیماریم که هنوز بلند نشده واااااااای خدایا چیکار کنم؟؟؟؟؟؟ اگه برم کی میخواد بهشون رسیدگی کنه؟؟؟؟؟؟ نرمم که آیندم تباه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 شهریور 1396 22:48
خدایا این روزایی که داره به بدترین شکل ممکن سپری میشه،عمره ها،حواست هس؟؟؟ مطمئنی حواست هست؟؟؟؟ هوف،چی بگم والا خودمم موندم که واقعا این همه عذاب و سختی چه لذتی میتونه برات داشته باشه،به کجا میخوای برسی؟؟ خودت خوب میدونی این روزا چه افکاری تو سرم جولان میدن،،، این حق نیست،،، حالم از هر چی صبر و تحمله بهم میخوره بهترین...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 شهریور 1396 23:10
حس خوبیه زیبا بودن، خوش اندام بودن ناز بودن،آروم و موقر بودن حس خوبیه وقتی کسی نمیتونه مقابل زیباییت سکوت کنه و حتما باید لب به تعریف باز کنه حس خوبیه چشم زیبا و خوش حالت داشتن حس خوبیه دوست داشتنی بودن حس خوبیه وقتی یکی تو گروه میپرسه خانم فلانی کیه؟و جواب میدن همون ک خوشگله و چشمای خیلی خیلی خوشگلی داره حس خوبیه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 شهریور 1396 01:36
حاااالم خیلی خووووبه،،،اعصابم ارومه همچنان با بابا حرف نمیزنم و قهریم،،،حالش انگاری خوب نیست،دقیق نمیدونم چه اتفاقی براش افتاده اما هر چی هست از کمرشه،،،تا حالا چند بار بیمارستان و دکتر رفته اما انگاری خوب نشده،،،برام مهم نیست وقتی خودش به فکر سلامتیش نیست چرا من باشم،اصلا مگه اون به فکر سلامتیه من بود؟؟26سالمه و کلی...
-
تموم شد
چهارشنبه 15 شهریور 1396 01:38
همکلاسی های عزیز کمتر از یک سال باهم بودیم،روزهای خوب و بد زیادی رو کنار هم گذروندیم،بهم تیکه انداختیم و همدیگرو اذیت کردیم،،،تو ی برهه ای دوگانگی ب وجود اومد و مسیرمون ازهم جدا شد گاهی با هم بحث کردیم،گاهی خندیدیم،شوخی کردیم،،،غیبت کردیم روزای پراسترسی رو گذروندیم،،، خلاصه که خاطرات خوب و بد زیادی با هم ساختیم،،،هیچ...
-
64
سهشنبه 14 شهریور 1396 00:11
هووووف چند روزه که با بابا حرف نمیزنم،قهریم کلا وقتایی که قهریم اعصابم آرومه،حالم بهتره واقعا غیرقابل تحمله دیروز رفتم دانشگاه،با مرخصیم موافقت کردن فقط گفتن باید از مهرماه اقدام کنم خلاصه کنم حرفامو: در به در دنبال کارم شد،شد نشد هم معلوم نیست چی پیش میاد شاید تو این فاصله خواستگاری پیدا شد و من مجبور شدم ازدواج کنم...
-
63
دوشنبه 13 شهریور 1396 23:58
من امشب دلم برای خودم هم میسوزد ! برای غربتم در دیار آشنایان ؛ و برای آشنایان در غربت دلم من دلم برای خودم برای تو ، برای دل هامان میسوزد ... نیکی فیروزکوهی
-
62
شنبه 11 شهریور 1396 23:50
دلم نشکست وقتی بابا گف که خرجمو نمیکشه دلم نشکست وقتی گفت برو کار کن و خرجتو در بیار دلم نشکست وقتی عزیزی که از دست دادم اومد تو خوابم و به من و بعد پدرم نگاه کرد و دوباره با همون چشمایی که توش غم و خشم موج میزد خیره شد بهم و هشدار داد که طوفان تو راهه دلم نشکست وقتی بابا منو با دخترای همسایه مقایسه کرد و گفت که آدم...