86

پسر خوبیه اما به درد هم نمیخوریم سرش شلوغه و حسابی رو هدفش تمرکز کرده و سخت داره تلاش میکنه،،،باید شرایطشو درک کنم اما نمیتونم،من محتاج توجهم،خوب یا بد ایشون توجهشون اونقدری که از نظر خودم باید باشه نیست،شاهد تلاشش برای جلب رضایتم هستم اما خب دیگه،،،منم ادمم ،روحم و حسم نیاز به ارضا شدن دارن که این اقا از پسش بر نمیاد،چند وقت پیش ازش خواستم همه چیزو تموم کنیم ،ازم علتشو خواست منم گفتم

اونم گفت قول میده اصلاح کنه رفتارشو،تا حدودی موفق بود اما بازم اونی نشد که میخوام،این رابطه جز عذاب برای من چیزی نداره،،،باید مثل همیشه به تنهایی خو کنم سرنوشت من از اول تنهایی بوده تا اخرشم تنهاییه و عوض بشو نیست

قلبا دوس ندارم از دستش بدم اما هر ادمی صبر و تحملی داره و من نگران اون روزیم که صبر و تحملم تموم بشه و عقلم حریف احساسم بشه و شکستش بده 

دوست دارم حالا که خوابه بهش پیام بدم و همه چیزو تعریف کنم اما دو دلم و نمیدونم کارم درسته یا نه،یه حسی بهم میگه صبرکنم و من ادم صبر کردن نیستم