85

دنیای دخترانه ی من تصور می کرد 

تو مثل نوشته هایت به دنبال ساختن عاشقانه های

ناب می گردی ...

تو دیوانه ی عطر موهایم می شوی

و خودت را در کافه ایی که همیشه با من می روی

جا می گذاری !


منِ دیوانه خیال می کردم 

مردی که همه ی عکس هایش با قلم و کاغذ است 

فراموشی بلد نیست و 

مثل قهرمان داستان هایش تا آخرین نفس

برای معشوقه اش می ماند !


من اما حالا می فهمم 

مردی مثل تو 

که خوب می نویسد 

یک برزخ مطلق است ...

وقتی برایت می خواند

 دلت میخواهد 

تا در آغوشش پیر شوی 

اما وقتی قلم و خودکارش را کنار می گذارد

دلت می خواهد تمام راهی را که آمدی

با پاهای برهنه ات برگردی.