دنیای دخترانه ی من تصور می کرد
تو مثل نوشته هایت به دنبال ساختن عاشقانه های
ناب می گردی ...
تو دیوانه ی عطر موهایم می شوی
و خودت را در کافه ایی که همیشه با من می روی
جا می گذاری !
منِ دیوانه خیال می کردم
مردی که همه ی عکس هایش با قلم و کاغذ است
فراموشی بلد نیست و
مثل قهرمان داستان هایش تا آخرین نفس
برای معشوقه اش می ماند !
من اما حالا می فهمم
مردی مثل تو
که خوب می نویسد
یک برزخ مطلق است ...
وقتی برایت می خواند
دلت میخواهد
تا در آغوشش پیر شوی
اما وقتی قلم و خودکارش را کنار می گذارد
دلت می خواهد تمام راهی را که آمدی
با پاهای برهنه ات برگردی.