-
گاهی دلها بخاطر نگفته ها می شکند
چهارشنبه 8 شهریور 1396 14:47
فاصله ات را با آدمها حفظ کن... برای شناختن آدمها اینقدر عجله نداشته باش ، روزگار ، ذات تک تک آدمها را به تو نشان می دهد و تو میرنجی از خودت و قضاوتهای عجولانه ی زود هنگامت... یک روز به آدمها نگاه میکنی و میبینی آنهایی که فکر می کردی بد هستند ، برایت بزرگترین کارها را کرده اند و آنها که دوستشان داشتی و فکر می کردی...
-
61
سهشنبه 7 شهریور 1396 23:41
شهریور دختریست لجبازبا موهای نارنجی که هر سال همین موقع می آید ! 31 روز چشم به راهت مینشیند و این چشم انتظاری ، هرسال ادامه دارد ادامه دارد ...
-
60
پنجشنبه 26 مرداد 1396 12:18
حواستان به داشته های زندگیتان باشد ... اینکه یک رابطه ی با کیفیتِ عاشقانه را به خاطر چند رابطه ى نصفه و نیمه اجتماعی ، از دست می دهید ، از دست دادنِ کمی نیست ! اینکه یک فردِ مناسب وایده آل را با افرادی که اسم رابطه شان هم حتی " دوستیِ معمولی " ست عوض می کنید ، تعویضِ ساده ای نیست ! یادتان نرود که چه چیزی را...
-
59
پنجشنبه 26 مرداد 1396 00:40
فعلا خبری نیست،همه چی آرومه من چقدر خوشبختم دوباره آرامش برگشته ،،،هر چند ک شک ندارم ب زودی زود جاشو ب آشوب میده،،،چون امروز پدر ب پر و پای من نپیچید و این خودش خیلی جای تعجب داره،،،واقعا حوصلشو ندارم ،تمام تلاشمو میکنم تا در طول روز باهاش روب رو نشم،،،ازش متنفرم ! همین دیگه
-
58
چهارشنبه 25 مرداد 1396 23:11
نبار باران عاشقانه اش نکن من و او ما نشدیم
-
57
یکشنبه 22 مرداد 1396 12:16
رفته ام گرچه دلم منتظر "برگرد" است چقدر صبر از این زاویه اش نامرد است
-
56
شنبه 21 مرداد 1396 21:40
نمیخواستم دیگه چیزی ازین موضوع بنویسم،اما نمیتونم،خیلی بهم ریختم،امروز بیش از اندازه استرس روم بوده خیلی تحت فشار روحی بودم،چن ماه بود ازین حالم خبری نبود امرو رفتم کلاس،وقتی وارد شدم و رفتم رو صندلی نشستم مربیم برگش گف خانم ز پیداشون نیس،امروز نیومده!! این اولین تلنگر بود،مربیم هیچ وخ چنین حرفی نمیزد،،،تقریبا 1ساعت...
-
55
جمعه 20 مرداد 1396 02:46
یک روزی یک جایی عاشق کسی میشوی که دوستت ندارد حالا تمام دلتنگی های دنیارا هم که گریه کنی سبک نمیشوی.
-
54
جمعه 20 مرداد 1396 02:44
پنج شنبه های بی دلبر ؛ پنج بار شنبه است حتی کمی ... بی حوصله تر !
-
54
جمعه 20 مرداد 1396 01:54
پنج شنبه های بی دلبر ؛ پنج بار شنبه است حتی کمی ... بی حوصله تر !
-
53
پنجشنبه 19 مرداد 1396 11:36
مادر بزرگ در حالی که با دهان بی دندان ، آب نبات قیچی را می مکید ادامه داد : آره مادر ، ُنه ساله بودم که شوهرم دادند ، از مکتب که اومدم ، دیدم خونه مون شلوغه مامانِ خدابیامرزم همون تو هشتی دو تا وشگون ریز از لپ هام گرفت تا گل بندازه تا اومدم گریه کنم گفت : هیس ، خواستگار آمده خواستگار ، حاج احمد آقا ، خدا بیامرز چهل و...
-
52
چهارشنبه 18 مرداد 1396 20:39
رفتم کلاس و برگشتم خانم ز هم اومده بود،خواسته یا ناخواسته بحث برادرش پیش کشیده شد،اینکه خیلی غیرتیه و چ بلاهایی سر مزاحمای خواهرش آورده،،،بعدم درمورد شغلش حرف زد،،، و تقریبا حرفایی ک اون روز تو حیاط ب من گفته بود،احتمالا یکی دیگه از بچه های کلاسو برای برادرش خواستگاری کرده،ن؟؟
-
51
چهارشنبه 18 مرداد 1396 11:34
یکی دیگه از نگرانیهای ک بعضی وقتا میاد سراغم دچار شدن ب سرنوشت دخترعموهامه،،،تمام آرزوم اینه ک زندگیم مثه زندگیه اونا نشه،،،سبک زندگیشونو دوس ندارم،ب نظرم زندگیشون کلیشه ای هستش و این خیلی عذابم میده،شوهراشونم تعریفی ندارن از موقعیت اجتماعیشونم چیزی نگم بهتره. واقعا تهش چی میشه؟کاش پولی فراهم شه من بتونم ب هدفم برسم...
-
50
چهارشنبه 18 مرداد 1396 00:00
گاهی آدم دلش فقط یک دوست داشتن میخواهد که نمیرد
-
49
سهشنبه 17 مرداد 1396 23:33
کارشناسی ک میخوندم،دقیقا عین همین اتفاق برام افتاد یادمه اون روز دوتا امتحان داشتم،قبل اینکه برم سر جلسه امتحان دیدمش ک با خواهرش وارد دانشگاه شد ،نسبت بهش بی تفاوت بودم اما بعضیا با کنجکاوی ب خواهر و برادر نگاه میکردن وقتی ک از سرجلسه پاشدم اومدم بیرون رفتم روی ی نیمکت نشستم و مشغول مطالعه شدم، بعد چن دقیقه دوتا از...
-
48
سهشنبه 17 مرداد 1396 14:50
اگه امروز جواب رو میدادم بدون شک مثبت بود و من چقدر پشیمونم ک جواب منفی دادم،،،نمیدونم با چ زبونی ب خدا بگم ک خسته ام،از پدرم خسته ام،حالم ازش بهم میخوره،،،اصلا گور پدر آینده و خوشبختی و مهاجرت،،،برام دیگه هیچی مهم نیست فقط دیگه نمیخام ریخت این نامردو ببینم ،ازش متنفرم،کاش هرگز از خواب پا نشه
-
47
دوشنبه 16 مرداد 1396 21:08
هیچکس انتخاب نکرده که: با چه قیافهای در چه خانوادهای و با چه شرایطی به دنیا بیاید! هیچکس را بخاطر هیچ چیزش تحقیر یا مسخره نکنیم، دربارهدیگران قضاوت نکنیم همان اندازه که به یک مدیر، مهندس یا دکتر احترام میگذرایم، به همـان اندازه به یک کارگر، رفتگر مستخدم هم احترام بگذاریم خودمان را از هیچ کسی برتر نبینیم، خاکی...
-
46
دوشنبه 16 مرداد 1396 21:05
هرچقدر محال باشد اما هنوز آخر شب را به داشتنت فکر میکنم درست مثل کارگر پیرِ شهرداری که سالهاست آخرشبها زیر پنجره خانهای را جارو میزند که سالها پیش معشوقهاش در آن زندگی میکرد
-
45
دوشنبه 16 مرداد 1396 21:00
به تعداد خندههایی که از هم دریغ میکنیم ، احمقیم ...! پ ن1: جواب منفی دادم
-
44
دوشنبه 16 مرداد 1396 20:58
غرور یک حرکتِ "فوقِ بیرحمانست" که یک فرد میتواند در برابرِ ابرازِ عشق و علاقهی دیگری نشان دهد! اصلا «غرور»یک جور قاتلِ روانپریش است از آن نوع قاتلها کهاولش آدم را تا جا دارد زجر میدهد و صبر میکند با وقاهت جان دادنِ طرف را تماشا میکند! هر بار که جوابِ «ابرازِ محبتهایت»را با یخبندانِ غرور پاسخ...
-
43
دوشنبه 16 مرداد 1396 20:55
دوستت دارمهای "به زبان آمده" و به سرانجام نرسیده کمتر از دوستت دارمهای قورت داده شده و به "سرانجام نرسیده" آدم را نابود میکند لااقل میدانی خواستی و نشد نه اینکه روز و شبهایت با این «حسرت» که اگر میگفتم میشد تباه شود
-
42
دوشنبه 16 مرداد 1396 20:53
آدمها می آیند گاهی زندگی ات می شوند گاهی تنها خاطره ای در ذهنت آن ها که زندگی ات میشوند چشمانشان دستانشان گواهِ بودنشان است آن ها که تنها در نقطه ای از ذهنت می مانند نقش عاشق پیشه ها را بازی می کنند می آیند که نباشند، که نبینند تنها خاطره میشوند گاهی با یادشان ، از سادگیت لبخندی می زنی آن هم تلخ از زهر گاهی هم یادشان...
-
41
دوشنبه 16 مرداد 1396 02:13
رفتی اما نگفتی ؛ بی تو با این همه شب چه کنم ...!
-
40
یکشنبه 15 مرداد 1396 19:26
عزیزدلممممم چقد این دختر دوست داشتنی و آتیش پارس ، غیرمستقیم داره تلاش میکنه تا ازم جواب مثبت بگیره اخه عزیزدلم تو چی میدونی از من،چی میدونی از شخصیت واقعیم،از شخصیت داغون و رنجورم،،،چ میدونی پشت این ظاهر اروم چ اشوب و تلاطمی موج میزنه،چی میدونی؟؟؟ کاش باطنمم مثه ظاهرم بی عیب و نقص بود،،،اما نیست،واقعا نیست،چ میدونی چ...
-
39
یکشنبه 15 مرداد 1396 01:29
نمیدونم، اگه بخوام با دید مثبت ب این قضیه نگاه کنم یعنی: بنده من نگران هیچی نباش،خودم هواتو دارم،تو فقط ب هدفت فکر کن و تلاش کن بهش برسی،ینی بنده من هنوز وقتش نشده ک از تنهایی در بیای،ینی بنده فراموشکار من کمی بیشترپیشم بمون چون مطمئنم وقتی یکی وارد زندگیت بشه منو کم یاد میکنی،ینی بنده من دلم برا صداکردنات تنگ...
-
38
شنبه 14 مرداد 1396 20:12
امرو بعد مدتها رفتم کلاس،،،بچه ها ازم استقبال کردن،کلی خوش گذش و خندیدیم،خانم ز هم تشریف اوردن،،،چقد اخلاقش فرق کرده،قبلا خیلی خودشو میگرفت و با کسی صحبت نمیکرد ولی الان با همه میگه و میخنده،اومدنی وقتی داشتم خدافظی میکردم بهم گف چن لحظه منتظرش بمونم چون کارم داره، خلاصه اومدیم تو حیاط آموزشگاه و همین ک شروع کرد حرف...
-
37
پنجشنبه 12 مرداد 1396 14:41
از وقتی گروهو عوض کردن و لینکشو برامون فرستادن،با خودم گفتم تا زمانی ک خودش رسما نیاد پی وی و دعوتم کنه،نمیرم. دیروز رسما ناامید شدم و گفتم بیخیال دیگه نمیرم. امرو صب ک از خواب پاشدم دیدم صب زود اومده پی ویم و دعوتم کرده ب گروهش منم ازش تشکر کردم و وارد گروهش شدم لجباز و غدم دیگه،چ میشه کرد...
-
36
پنجشنبه 12 مرداد 1396 00:53
اقای پدر نگرانه،معتقده داره دیر میشه و از سن ازدواجم داره میگذره،میگه کی میخوای ازدواج کنی و کی بچه دار بشی,,,,چی بگم والا ن اینکه خودم اصلا ب فکرش نباشم و برام مهم نباشه ها،ن...دروغ چرا ،گاهی خودمم نگران این قضیه میشم،با خودم میگم نکنه ن ب هدفم برسم ن ازدواج کنم گاهی واقعا میمونم ک چیکار کنم،،، اماخب از طرفی کو آدم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 مرداد 1396 19:05
دیروز عصر برای یکی از استادام ایمیل زدم،بهش از وضعیتم گفتم و همینطور از برنامه هام،اونم تقریبا بعد یک ساعت جوابمو داد گفتش ک هیچ چیزی غیرممکن نیست،میتونم طی یکسال ب برنامه هایی ک دارم برسم اما باید در کنارش ابزار رشتمم یاد گرفته باشم هنوز ناامیدم و دیگه انگیزه ای ندارم .امروز تو بیشتر وقتمو تو سایت دانشگاه مک گیل...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 مرداد 1396 18:01
نشستم و دارم به راه های کسب درامد فکر میکنم تا اینجا به نتیجه مطلوبی نرسیدم مثلا اگر بخوام برم سر کار و حقوقم 1 میلیون باشه باید 200 ماه زحمت بکشم 200 تقسیم بر 12 میشود 16/6 یعنی 16 سال و 6 ماه دیگه میتونم اقدام کنم یعنی 42 سالگی خب تا اون موقع چی از من میمونه اخه تازه بدون شک هزینه ها بالا و بالاتر میره پس با کار...