این قسمت :بانو دیوانه میشود

خب ناراحتم دیگه،نباشم؟؟

یک ماهه که ندیدمش و دلم براش تنگ شده،،،تمام برنامه ریزی هام با نیومدنش بهم ریخت،،،نمیدونم حق داره یا نه ولی من بیشتر از اون حق دارم،،،،

فک میکنم قرار بعدی بیفته روز تولدش یعنی 29خرداد هر چند که اینم معلوم نیست قطعی باشه

اصلا نه تهنا هیچ قراری باهاش نمیذارم بلکه حتی حرفشم نمیزنم 

واقعا امروز خورد تو ذوقم ،هرچند که گفته بود قطعی نیس و از رفتارش مشخص بود نمیتونه بیاد اما بدم اومد ازینکه زورش به پدرش نرسید...

متاسفانه ادم ظاهرسازی نیستم و حتم دارم تا الان فهمیده که از این قضیه ناراحتم

اصن به درک بزا بفهمه،،،

لعنت ب این زندگی

ازونطرفم مدام خواب ن  رو میبینم ،خب بیشعور مگه ازدواج نکردی پس تو خواب من چیکار میکنی،،،حالا خوبه ادمی نیستی که  اجازه بدی چیزی بهت تحمیل بشه پس انقد تو خوابم ناراحت نباش و از همسرت گله نکن و برای من دلتنگ نباش،،،هر چند که میدونم تو دنیای واقعی حالت با همسرت خوبه و خوابایی که میبینم چپ هستش

96

تصمیم گرفتم دیگه برا کسی که ارزششو نداره دلسوزی نکنم هر چقد من بهش محبت میکنم اون هارتر میش

انقد رفتاراش زشته که حتی  م  رو هم ناراحت کرده،بهترین رفیقشو

نمیدونم چرا از همون روز اول که منو دید باهام بد شد من هرچقد تلاش کردم بهش نزدیک شم و باهاش خوب برخورد کنم اون اما دوری کرد و کل انداخت

واقعا فازشو درک نمیکنم ،،، نمیدونم چرا نمیخواد منو تو گروهشون بپذیره،امروز به  م  پیشنهاد داده بود که چهار نفری برن بیرون

میگم چهار نفری  یعنی خودش

دوس دخدرش

دوست دوس دخدرش 

و م

همیشه ازین پیشنهادا بهش میده ،بدون من برن بیرون و خوش بگذرونن انگار من میخورمشون

امشب  م  میگف درکش نمیکنم

 رفتاراش خیلی عجیب شده هر چی باشه تو دوس دختر منی و نباید با تو اینطوری برخورد کنه

 رو این حساب رابطشون داره شکراب میشه،بهش گفتم اگه واقعا رفیق خوبیه برات نذار این چیزا رو رابطتون اثر بذاره من دیگه کاری به کارش ندارم و عین خودش باهاش رفتار میکنم

واقعا نمیدونم مشکلش با من چیه بعضی وقتا طوری رفتار میکنه که انگار وجود ندارم

95

میشه با خیلیا بازم ادامه داد

گفت و شنید و خندید

اما دیگه دوسشون نداشت...



94


چشمانت را ببند 

و فکر کن!

به‌ دونده ای که با مشکلی در پایش و با اینکه می داند هیچ شانسی برای برنده شدن ندارد در مسابقه دو شرکت می کند چون قول قهرمانی به فرزندش داده!

یا تصور کن...

ماهیگیری را که با اینکه می داند دریا طوفانی ست و صیدی نصیبش نمی شود اما باز برای روزی آن روزش دل به دریا زده...

خواستم بگویم 

حسی دارم شبیه آنها ...

می دانم که هرگز سهم من نمیشوی 

اما باز برایت میجنگم...

باز دوستت دارم!