این قسمت :بانو دیوانه میشود

خب ناراحتم دیگه،نباشم؟؟

یک ماهه که ندیدمش و دلم براش تنگ شده،،،تمام برنامه ریزی هام با نیومدنش بهم ریخت،،،نمیدونم حق داره یا نه ولی من بیشتر از اون حق دارم،،،،

فک میکنم قرار بعدی بیفته روز تولدش یعنی 29خرداد هر چند که اینم معلوم نیست قطعی باشه

اصلا نه تهنا هیچ قراری باهاش نمیذارم بلکه حتی حرفشم نمیزنم 

واقعا امروز خورد تو ذوقم ،هرچند که گفته بود قطعی نیس و از رفتارش مشخص بود نمیتونه بیاد اما بدم اومد ازینکه زورش به پدرش نرسید...

متاسفانه ادم ظاهرسازی نیستم و حتم دارم تا الان فهمیده که از این قضیه ناراحتم

اصن به درک بزا بفهمه،،،

لعنت ب این زندگی

ازونطرفم مدام خواب ن  رو میبینم ،خب بیشعور مگه ازدواج نکردی پس تو خواب من چیکار میکنی،،،حالا خوبه ادمی نیستی که  اجازه بدی چیزی بهت تحمیل بشه پس انقد تو خوابم ناراحت نباش و از همسرت گله نکن و برای من دلتنگ نباش،،،هر چند که میدونم تو دنیای واقعی حالت با همسرت خوبه و خوابایی که میبینم چپ هستش